شب های سرگشتگی

چرخ   گردون   سی دلِ ما دومِنَل   بازیگره  
هر دقهِ دومِن وُ دومِن تر هنی هی ایبِره

مِن گرونی هم کسی اَر ایترهِ پا پا کُنه
مرحبا صد آفرون کارش گمونم نوبره

رنگ سرخ و زرد و آبی یا بنفشش طَحر یَک
مثل چاقو سر فقیرِ گوش تا گوش ایبُره

نومه هر کس خواس بیت المال هم غارت کنه
حاجی آقا یا بلال و ثامن و یا قمبره

یا بیو یا یه دوازده رِشتری نازل بِکو
فقر و بیکاری، فساد و اختلاسِ محشره
سرگشته
#سهراب_عرب_زاده

شب های سرگشتگی...

دل من کترِیِ جوش است که قُل قُل خورده و
یا که یک مساله یِ دور تسلسُل خورده

مغز سر تا نوک پایم همه شب می سوزد
مثل زخمی که به آن قطره ی الکُل خورده

دره ای هست غم رفتنه معشوقه و دل
رو به سر سمت سراشیبِیِ آن هُل خورده

سر نوشتِ دل بیچاره ی من هر که نوشت
ظاهرا روی غرض شیشه ی الکُل خورده

هی تَوَکَّلت علی اللهِ از این حکم قضا
حکم برداشتنِ خاطره و پُل خورده
سرگشته
#سهراب_عرب_زاده

شب های سرگشتگی...

من به دردِ عشق اینجا و مبتلا و افتاده و ام
کی رسد فریاد رس؟ من بینوا افتاده ام

مثل یک دختر که زیرِ دست یک نامادریست
کنج تاریکِ اتاقم بی صدا افتاده ام

مثل سربازی که در آموزشی،همشهری اش
در شمال و او جنوب افتد جدا افتاده ام

مثل یک زن کهِ رضایت می دهد آید هَوو
با دلی پر غصه و بی ادعا افتاده ام

درس عبرت باشد این احوال من در عاشقی
می کشی سیگار غم بی انتها،افتاده ام
سرگشته
#سهراب_عرب_زاده

شب های سرگشتگی...

چند سالِ غصه ای بی انتها و مِن جونمه و
هی اِیایِ ری زبونم بی هوا،مِن جونمه

مثل کُر دی مرده ای زِر دهس زن بو رهته ای
خوم فقط دونم که دردِ بی دوا مِن جونمه

بی تو هی قیلونه ری قیلونه خاموش ایکُنُم
ای بسوزی دل که صد درد و بلا مِن جونمه

عاقبت دیدی چه کِردی بُی دلم بُی رهتنت
درد یهِ کافر دلی یهِ بی خدا مِن جونمه

آخرش دونم فقط ایبو کَلو دل بعد تو
خاطرِ عشقت مثِ واقِ قلا مِن جونمه
سرگشته
#سهراب_عرب_زاده

شب های سرگشتگی...

حیف دارد و چشم هایت و روز و شب ها تر شود
در رفاقت چشم هایت کور هم آخر شود

از برادر می خوری نارو رفیقان جای خود
عمر در پایِ رفیقان حیف که پرپر شود

عشق بازی هر قدر شدت بگیرد آخرش
در نبودش خاطراتش سخت زجر آور شود

اولِ هر آشنایی بی تو می میرم نگو
حرف را باید کنی اثبات تا باور شود

هیچ کس هم در نبودِ هیچ کس تا این زمان
من ندیدیم هی بمیرد یا که خاکستر شود
سرگشته
#سهراب_عرب_زاده

شب های سرگشتگی...